جنگ ممکن است در ظاهر تمام شده باشد. توپها ساکت شدهاند، خیابانها خلوتترند و کودکان دوباره به مدرسه میروند. اما ذهن کسانی که از دل این جنگها عبور کردهاند، همچنان درگیر صدای آژیر خطر و آوار شدن سقفهاست. در میان تمام این آسیبدیدگان، زنان بیش از هر گروه دیگری بار روانی و عاطفی جنگ را بر دوش میکشند، بیآنکه کسی از آنها بپرسد:
هنوز هم شبها از خواب میپری؟
با وجود برقراری آتشبس یا کاهش درگیریها، اثرات روانی جنگ همچنان بهصورت پنهان در دل جامعه جریان دارد. این اثرات، عمیق و پیچیدهاند، بهویژه برای زنان پس از جنگ که نقشهای متعددی ایفا کردهاند؛ هم مادر بودهاند، هم پرستار، هم قربانی و گاهی بازماندهای که صدای ضجهاش در دل آوار دفن شده است.
چرا اثرات روانی جنگ هنوز ادامه دارد؟
پایان جنگ در سطح جغرافیایی به معنای پایان آسیب نیست. بسیاری از زنان، حتی در سالها پس از آخرین شلیک، با اختلالات استرسی پس از سانحه (PTSD)، کابوسهای شبانه، اضطراب مزمن و بیثباتی هیجانی دستوپنجه نرم میکنند.
این زخمها ممکن است قابل رؤیت نباشند، اما در تصمیمهای روزمره، در تربیت فرزندان، در روابط عاطفی و حتی در شغل و استقلال فردی، اثر خود را میگذارند.
در بسیاری از مناطق جنگزده یا نزدیک به درگیریها، دیده شده که زنان حتی پس از سالها از پایان جنگ، هنوز با احساس ناامنی، بیاعتمادی و تزلزل در روابط انسانی مواجه هستند.

چرا زنان آسیبپذیرتر هستند؟
در طول جنگ، زنان نقشهای چندگانهای ایفا میکنند؛
از نگهداری از کودکان و سالمندان
تا تهیه غذا و تأمین امنیت خانواده
تا تجربه مستقیم خشونت، تجاوز یا از دست دادن عزیزان
همه این فشارها، در کنار مسئولیتهای سنتی و فرهنگی، موجب میشود که بار روانی جنگ برای زنان سنگینتر و پیچیدهتر باشد.
همچنین بسیاری از زنان، به دلیل فقدان حمایتهای اجتماعی، سکوت را انتخاب میکنند. سکوتی که به مرور به اضطراب و افسردگی تبدیل میشود.
زخمهای نادیده: روایت زنان از جنگ و سکوت پس از آن
یکی از عمیقترین چالشهای جوامع جنگزده، نادیدهگرفتن اثرات روانی و احساسی جنگ بر زنان است. وقتی تصویر غالب از «بازمانده جنگ» به مردان رزمنده یا مجروحان جسمی محدود میشود، زخمهای روانی زنانی که در سکوت سوختهاند، جایی در روایت رسمی پیدا نمیکند.
سانهها بیشتر از هر چیز به «قهرمانی» مردانه میپردازند. زنان، حتی در بهترین حالت، بهعنوان «پشتیبان» دیده میشوند، نه قربانیان واقعی جنگ. این دیدگاه باعث میشود زنان خود را سزاوار درمان و حمایت ندانند، سیستم درمانی و اجتماعی نتواند خدمات متناسب با نیازهای آنها ارائه دهد و ترومای خاموش در لایههای پنهان جامعه ریشه بدواند و گسترش یابد.ر

روایتهایی از زندگی زنان پس از جنگ
تصور کنید زنی که سالها فرزندانش را در زیرزمین خانه پناه داده تا از بمباران در امان باشند، هنوز هم از صدای ناگهانی هواپیما یا آتشبازی وحشت میکند.
یا زنی که همسرش را در جنگ از دست داده، امروز با اضطراب و بیپناهی زندگی میکند، در حالی که دیگران از او انتظار دارند «قوی» بماند و خم به ابرو نیاورد.
یکی از زنان بازمانده در مصاحبهای میگوید:
«بعد از جنگ، همه گفتند تمام شد. اما برای من تازه شروع شده بود. انگار صدای انفجارها تمام، ولی ذهن و تن من هنوز در همان شب گیر کرده بود.»
جنگ فقط یک دوره کوتاه از تاریخ نیست؛ زخمش تا سالها بعد، با زنان و زندگی آنها همراه است. شاید وقت آن است که این زخمهای نادیده را ببینیم، بشنویم و جدی بگیریم.
تأثیرات بلندمدت روانی روی جامعه
زخمهای روانی زنان پس از جنگ فقط یک مسئله فردی نیست. آنها به شکلی پنهان و تدریجی، جامعه را تحت تأثیر قرار میدهند. یک مادر که با اضطراب مزمن یا افسردگی زندگی میکند، ممکن است نتواند به فرزند خود حس امنیت منتقل کند. این کودک با نوعی ترس نهادینهشده بزرگ میشود، حتی اگر جنگ را ندیده باشد. این یعنی تروما، مانند یک ویروس خاموش، از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.
در روانشناسی به این پدیده «تروما بیننسلی» میگویند. کودکانی که توسط والدین آسیبدیده از جنگ بزرگ میشوند، ممکن است:
دچار اختلالات اضطرابی شوند
با مشکلات رفتاری یا عاطفی روبهرو شوند
حس بیاعتمادی یا ناامنی مزمن داشته باشند
از سوی دیگر، زنانی که در اثر جنگ به حاشیه رانده شدند، ممکن است فرصتهای شغلی، آموزشی یا اجتماعی خود را از دست بدهند. این نهتنها روی کیفیت زندگی آنها اثر میگذارد، بلکه رشد و پویایی اجتماعی را نیز کند میکند.
چه باید کرد؟ راههای درمان و بازسازی روانی
برای بازسازی روح زنان پس از جنگ، فقط سکوت کافی نیست. آتشبس واقعی، در ذهن و دل آنها باید اتفاق بیفتد. این امر نیازمند یکسری اقدامات ضروری است:
۱. ایجاد دسترسی به خدمات رواندرمانی رایگان و بومیشده
در مناطق جنگزده یا آسیبدیده، باید روانشناسان و مشاورانی حضور داشته باشند که:
زبان و فرهنگ محلی را بشناسند
با جنسیت و آسیبهای خاص زنان آشنا باشند
توان برقراری ارتباط با زنانی را داشته باشند که شاید هیچگاه از دردهایشان نگفتهاند
۲. شکست تابوی حرف زدن از زخمهای روانی
در بسیاری از جوامع، زنان آسیبدیده از جنگ به دلیل ترس از قضاوت، طرد یا بیاعتقادی دیگران، دردهای روانی خود را پنهان میکنند. باید فضاهایی امن و بدون قضاوت برای گفتوگو و بازگویی تجربهها ایجاد شود.
۳. تقویت حمایتهای خانوادگی و اجتماعی
آگاهیبخشی به اطرافیان زنان آسیبدیده (همسر، فرزندان، همکاران) برای درک وضعیت روانی آنها بسیار حیاتی است. در بسیاری از موارد، فشار اطرافیان برای «بازگشت سریع به حالت عادی» میتواند روند بهبود را مختل کند.
۴. نقش نهادهای مدنی، رسانهها و هنر
روایتهای زنانه از جنگ باید در قالب مستند، فیلم، کتاب و رسانههای اجتماعی منتشر شود. وقتی یک زن صدای خود را در دیگری میشنود، احساس رهایی، همدلی و قدرت بیشتری برای درمان پیدا میکند.
۵. توجه به جوانان و نسل بعد
در مدارسی که در مناطق آسیبدیده فعالیت میکنند، آموزش مهارتهای تابآوری روانی، مهارت حل مسئله و ابراز احساسات باید در اولویت قرار گیرد.

نتیجهگیری: آتشبس بیرونی، پایان جنگ درونی نیست
جنگ نه فقط با سلاح، که با سکوت هم ادامه پیدا میکند. سکوتی که در ذهن زنانی شکل میگیرد که باید درد را ببلعند و ادامه دهند، بدون آنکه کسی آنها را ببیند.
اثرات روانی جنگ، بهویژه بر زنان پس از جنگ، مسألهای جدی، ریشهدار و نیازمند مداخله است. تا وقتی فقط از سازندگی جسمی و اقتصادی پس از جنگ صحبت کنیم، و نه از بازسازی روان انسانها، هرگونه صلحی ناقص خواهد بود.
باید یاد بگیریم گوش بدهیم؛ به زنانی که هنوز صدای انفجار را در خواب میشنوند، به مادرانی که اضطراب را در آغوش فرزندانشان پنهان میکنند، و به دخترانی که از دل خاکستر، با لبخندی لرزان میخواهند دوباره زندگی کنند.
پرسشهای متداول درباره اثرات روانی جنگ بر زنان
زنان پس از جنگ ممکن است دچار اضطراب مزمن، افسردگی، PTSD، اختلالات خواب و مشکلات رفتاری یا عاطفی شوند. این اثرات میتواند سالها ادامه داشته باشد.
بله. زنان اغلب بار عاطفی بیشتری تجربه میکنند و در کنار آسیبهای مشترک، ممکن است خشونتهای جنسی یا فیزیکی خاصی را هم تجربه کرده باشند.
از طریق دریافت خدمات رواندرمانی، حمایت اجتماعی، ارتباط با دیگر زنان بازمانده و استفاده از هنر، نوشتن یا گفتوگو برای ابراز تجربههایشان.
با فراهم کردن دسترسی به مشاوره، شکستن تابوی رواندرمانی، ایجاد بسترهای شنیدهشدن در رسانه و هنر، و آموزش اطرافیان درباره آسیبهای پنهان روانی.
بله. ترومای حلنشده میتواند از طریق رفتارها، الگوهای فرزندپروری و فضای خانوادگی، به کودکان منتقل شود و آنها را نیز دچار اضطراب یا اختلال کند.
منابع: AP News، Le Monde، Human Rights Program